معده معاویه و عروسی های امروز ما
به نقل از پایگاه اطلاع رسانی استاد انصاریان، متأسفانه با دنيايى از غصّه و حزن بايد گفت: معاويه در شام، در محراب نماز مى ايستاد و مردم به او اقتدا مىكردند، چه امام و چه مأمومهايى!
ظهر روزى كه هوا گرم بود، نمازش تمام شد، خواست تا براى خوردن غذا به خانه برود، در بين جمعيت «سويد بن غفلة» را ديد. گفت: سويد! چه عجب! به شام آمده اى؟ سويد گفت: كارى داشتم. معاويه گفت: براى صرف غذا نزد ما بيا. سويد ايام پابرهنگى معاويه را ديده بود، آن زمانى كه نان نداشت تا بخورد. معاويه آن وقت حدود هشتاد ساله بود. سويد مى گويد: مثل هفت خوان رستم، بند بند كاخ را رد كرديم، مأمورها همه ايستاده بودند، احترام مى كردند. به سالنى رسيديم، چه پرده هايى، چه فرش هايى، گفت: بنشين تا غذا حاضر شود. خدمتكار آمد، گفت: اعلى حضرت! غذا حاضر است. سويد مى گويد: وقتى درب سالن را باز كردند و سفره را ديدم، گفتم: معاويه! مگر چند ميهمان دارى؟ گفت: براى چه؟ گفتم: به اندازه صد نفر غذا روى سفره هست. گفت: ميهمان غير از تو ندارم، گفتم: اين همه غذا را مى خورى؟ گفت: نه، گفتم: پس چرا اين همه غذا را روى سفره گذاشته اند؟ گفت: من به آشپزخانه دستور داده ام كه هر روز انواع غذاهاى سورى، مصرى، شامى و ايرانى را بپزيد، من هر كدام را ميلم كشيد، بخورم. اين معده نفس است. زمان ما نيز در دربار، كاخها و عروسى هاى دنيا و هتلها، همين بازى هاى معاويه هست. چهارصد نفر ميهمان دارند، سفره اى مى اندازند كه اگر چند هزار نفر بخورند، گويا باز دست نخورده است. بعد بقيه اش را دور مى ريزند و مى گويند: بهداشتى نيست. عده اى قيامت عجيبى دارند. شما جوانها! وقتى كه ازدواج كرديد و بچه دار شديد، بچه ها بزرگ شدند، فريب بچه ها را نخوريد، دين خود را با فرزندان معامله نكنيد. ميهمانى و عروسى با هزينه هاى گزاف براى آنها نگيريد. به سويد گفت: بخور. خودش شروع به خوردن كرد، چند لقمه خورد، گفت: اى سويد! چرا نمىخورى؟ گفت: اشتها ندارم. مى ترسم لقمه اى بخورم، گلوگيرم شود و خفه شوم. گفت: چرا؟ سويد گفت: به ياد اميرالمؤمنين عليه السلام افتادم.
منبع : پایگاه 27حرف
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه