بقیة الشهداء

  • تماس  
  • دعای فرج

شروع عشق

مستی نه پیاله نه از خم شروع شد از جاده سه شنبه شب قم شروع شد آیینه خیره شد به من و من به آیینه آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد خورشید ذره بین به تماشای من گرفت آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد وقتی نسیم آه من از شیشه ها گذشت بی تابی مزارع گندم شروع شد موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد از فال دست خود چه بگویم که ماجرا از ربنای رکعت دوم شروع شد در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار تا گفتم السلام علیکم … شروع شد

آرزو داشتم چه آرزوهای دور و درازی ...

08 آذر 1393 توسط بقیة الشهداء

«آرزو داشتم چه آرزوهای دور و درازی، چه آرزوهای طلایی که احساس می کنم همه اش خاک شده. اکنون ناامید و دل شکسته، دست از آرزوهایم برداشته و تسلیم قضا و قدر شده ام.

فقیر، بدبخت و بینوا، دل بر مرگ نهاده ام و فهمیده ام که در خلال این تاریخ دراز پردرد، هزاران هزار همچو منی آرزوهای بلند به سر داشته اند و همه پس از تجارب تلخ به خاک رفته اند. من نیز بهتر و بلند پایه تر از آنها نیستم و ادعاهای گزاف نباید بپرورانم و نباید انتظارات بی جا داشته باشم.

اکنون حیات آنقدر در نظرم پست شده که به خاطر جان خود یا هستی همه دنیا، حاضر نیستم حقی را زیر پا بگذارم یا دانه را به زور از موری بستانم یا در ادای کلمه حق از مرگ یا چیزی یا کسی وحشت کنم بلکه دست از جان شسته، خود به پیشباز حوادث آمده ام و همه هستی خود را خالصانه تقدیم (پروردگار) کرده ام.

… خوش دارم از همه چیز و همه کس ببُرّم و جز خدا انیسی و همراهی نداشته باشم.

خوش دارم که زمین زیرانداز و آسمان بلند رواندازم باشد و از همه زندگی و تعلقات آن آزاد گردم.

خوش دارم که مجهول و گمنام به سوی زجر دیدگان دنیا بروم و در رنج و شکنجه شریک باشم.

خوش دارم هیچ کس مرا نشناسد، هیچ کس از غم ها و دردهایم آگاهی نداشته باشد، هیچ کس از راز و نیازهای شبانه ام نفهمد، هیچ کس اشک های سوزانم را در نیمه های شب نبیند، هیچ کس به من محبت نکند، هیچ کس به من توجه ننماید، جز خدا کسی را نداشته باشم، جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم، جز خدا انیسی نداشته باشم و جز خدا به کسی پناه نبرم.

خوش دارم که نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم، با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم، آرام آرام به عمق کهکشان ها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم، از مرزهای عالم وجود درگذرم و در وادی فنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.

خدایا! ما را ببخش [برای] گناهانی که ما را احاطه کرده و خود از آن آگاهی نداریم، گناهانی را که می کنیم و با هزار قدرت عقل توجیه می کنیم و خود از بدی آن آگاهی نداریم … » شهید مصطفی چمران

دعا، ارمغان آرامش

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

 3 نظر

اللهم احفظ مولانا سید علی

24 آبان 1393 توسط بقیة الشهداء

یکی از محافظان آقا می گفتند:

ما روزهای دوشنبه یا سه شنبه با آقا برنامه دیدار با خانواده شهدا را داشتیم.

آقا می گفتند: به خانواده های شهدا نگید که ما میایم که تهیه نبینن.

همان روز می رفتیم و آقا توی ماشین بودند اگر خانواده شهدا منزل بودند ما به داخل می رفتیم.

یه روز با آقا به در خانه دو شهید رفتیم در باز بود وحیاط تمیز و آب پاشی شده بود تا زنگ زدم خانمی بیرون آمد و گفت: آقا کو؟ گفتم کدوم آقا گفتند: مقام معظم رهبری گفتم شما از کجا می دونیدکه ناگهان گریه کردند وگفتن دیشب خواب بچه هامو دیدم خواب دیدم بچه هام بهم گفتن خوش به حالت مادر فردا سید علی رومی بینی به اینجا که رسید آقا داخل حیاط شدند بعد در خواب امام را دیدم و ایشان هم تبریک گفت و یه پیغام برا آقا داشتند امام گفتن سلام ما رو به آقا سیدعلی برسون و بگو اینقدر از خدا طلب مرگ نکن.

… فرج نزدیکه ان شا الله …

می گفتن آقا خیلی گریه کردن …

منبع:  وبلاگ ولی امر

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

 نظر دهید »

زد به خنده و شوخی گفت : بادمجون بم آفت نداره

18 آبان 1393 توسط بقیة الشهداء

سر قبر نشسته بودم …

باران می آمد. روی سنگ قبر نوشته بود: شهید مصطفی احمدی روشن …
از خواب پریدم.

مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم.
بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم.
زد به خنده و شوخی گفت : بادمجون بم آفت نداره …
ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم که کی شهید می شی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : سی سالگی …

باران می بارید شبی که خاکش می کردیم …

منبع : وبسایت جوانان دلسوز ایران

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

 2 نظر

صلی الله علیک یامظلوم، یا أباعبدالله

03 آبان 1393 توسط بقیة الشهداء

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین

کاروان زشهـــرنورآمد                     سوی سینا وکوه طور آمد

عاشقانی زشور حق شیدا                    مــــثل آواره در دل صحرا

می رود این کاروان ذبیح الله               ذکــــــــــــــرشان لاإله إلا الله

هست هفتاد و دو وی را یاور              زینبش یادگـــــــــاری از مادر

نور جانان دلش ابوفاضل                    ساقی تشنه لب، لب ساحل

گفت سالار کــــاروان بلا                      پرسیدند چون به کرب وبلا

قتلگاه من و شمــا اینجاست                   کربلاسرزمین عشق ووفاست

اکبرم غرق خــون شود اینجا                 اضغرم لاله گون شود اینجا

امام صادق علیه السلام فرمود: جدغریبم حسین علیه السلام به صورت سه طائفه نگاه می کند: اول به صورت کسی که برایش مجلس عزا اقامه کند، دوم به صورت کسی که به زیارتش مشرف شود و سوم به صورت گریه کنانش.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

 1 نظر

یک ملاک برای ارزیابی منتظر بودنمان

26 مهر 1393 توسط بقیة الشهداء

آیت الله مجتبی تهرانی :

اگر انسان کامل بخواهد به شکل مکتوب در آید صورتش می شود قرآن کریم، همان‌گونه که امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام قرآن ناطق بودند، حال اگر این قرآن، قرائتش و تفکر در آیاتش قلوب ما را متحول نمی کند، شک نکنید که زیارت انسان کامل - حضرت حجت - هم قلوب ما را متحول نخواهد کرد!
اگر می خواهید حال خود را هنگام ملاقات حضرت حجت بدانید، ببینید الان در ملاقات با قرآن چه حالی دارید! اگر مشتاق قرآنید می توانید امیدوار باشید که مشتاق حضرت حجت حقیقی هم هستید و گرنه اگر قرآن نزد شما مهجور است و با آن انسی ندارید و فکر می کنید که مشتاق حضرت حجت هستید، آن شخص ِ امام زمان، زاده وهم و خیال خودتان است.

http://www.jahrom73.blogfa.com/post/1799

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

 9 نظر

با علائم راهنمایی و رانندگی قرآن آشنا شوید

28 شهریور 1393 توسط بقیة الشهداء

چراغ روشن راه همان قرآن و اهل‌بیت است که حبل‌الله و ریسمان الهی است. چراغ هایی که در این کوره راه دنیا، راهتان را روشن می‌کنند.(واعتصموا بحل‌الله جمیعاً ولاتفرقوا) آنان که خدا و آیات او را فراموش کردند و از فرامین ائمه معصومین اطاعت نمی‌کنند چراغشان مداوماً روشن نیست. نور کم و کم‌سویی که گاهی روشن می‌شود و گاهی همه‌جا را تاریک می‌کند. نه می‌توانند حرکت کنند و نه به مقصد برسند.
در جاده‌ای سرسبز با کوه های زیبا و استوار در حال حرکت هستید. بدون توجه به علائم رانندگی ناگهان وارد خروجی چپ می‌شوید و از مسیر منحرف می‌گردید. ساعت ها و ساعت ها جاده را طی می‌کنید و گاهی اوقات راه بازگشتی به مسیر اولیه پیدا نمی‌کنید.

صفحات: 1· 2

 3 نظر

ما تو را فراموش نکرده ایم ...

13 شهریور 1393 توسط بقیة الشهداء

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پاره ای از تن من در سرزمین خراسان دفن می شود که هیچ گرفتاری او را زیارت نمی کند، جز اینکه خداوند پریشانی را از او می زداید و هیچ گنهکاری به زیارت او نائل نمی شود، مگر آنکه خداوند گناهانش را می آمرزد». أمالی صدوق، ص119

امام خامنه ای مدظله العالی : «امام هشتم علیه الصلاة و السلام ولیّ نعمت معنوی و فکری و مادی ملت ماست».

عبدلله بن ابراهیم غفاری می گوید : تنگ دست بودم و روزگارم به سختی می گذشت. یکی از طلبکارهایم برای گرفتن پولش مرا در فشار گذاشته بود. به طرف صریاء حرکت کردم تا امام رضا علیه السلام را ببینم. می خواستم خواهش کنم که وساطت کنند از او بخواهد که مدتی صبرکنند. زمانی که به خدمت امام رسیدم، مشغول صرف غذا بودند. مرا هم دعوت کرد تا چند لقمه ای بخورم. بعد از غذا، از هر دری سخن به میان آمد و من فراموش کردم که اصلاً به چه منظوری به صریاء آمده بودم. مدتی که گذشت، حضرت رضا علیه السلام اشاره کردند که گوشه سجاده ای را که در کنارم بود، بلند کنم. زیر سجاده، سیصد و چهل دینار بود. نوشته ای هم کنار پول ها قرار داشت. یک روی آن نوشته بود: «لا إله إلا الله محمد رسول الله، علی ولی الله»، و در طرف دیگر آن هم این جملات را خواندم : «ما تو را فراموش نکرده ایم. با این پول قرضت را بپرداز، بقیه اش هم خرجی خانواده ات است …»

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

 3 نظر

نجار و آینده نگری

11 مرداد 1393 توسط بقیة الشهداء

یک نجار مسن به کار فرمایش گفت که می خواهد بازنشسته شود تا خانه ای برای خود بسازد و در کنار همسر و خانواده اش دوران پیری را به خوشی سپری کند کارفرما از اینکه کارگر خویش را از دست می داد ناراحت بود به همین دلیل او از نجار خواست تا برای آخرین بار برای او خانه ای از چوب بسازد. نجار قبول کرد اما با بی رغبتی به کار ادامه داد و از وسایل و چوب نامرغوبی برای ساخت خانه استفاده می کرد، روزها گذشت تا اینکه بالاخره کارساخت خانه تمام شد و با خوشحالی به سراغ کارفرمای خود آمد و به او اطلاع داد که ساخت خانه تمام شد. در همین هنگام که پیرمرد کلید را به کارفرما داد دید که کارفرما کلید را به خود او بازگرداند و به او گفت در تمام سال می خواستم از زحمات تو تشکر کنم و اکنون با هدیه این خانه به تو این کار را می کنم. پیرمرد هاج و واج مانده بود و به عملکرد خود نگاه می کرد و با خود می گفت اگر می دانستم که این خانه خودم است آن را زیبا و با وسایل بهتری می ساختم.
بله این دنیا در حقیقت فرصتی است برای ساخت خانه ای که در آخرت در آن ساکن می شویم لذا هرکس در این دنیا اعمال صالح را توشه آخرت قرار دهد در آخرت از بهره مناسب تری برخوردار خواهد شد.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

 نظر دهید »

امام حسن علیه السلام و دستگیری از سائل

21 تیر 1393 توسط بقیة الشهداء

امام حسن علیه السلام گاهی به همراه برآوردن حاجت اشخاص، مسائلی را به آن ها می آموخت. نوشته اند که روزی مردی از امام مجتبی علیه السلام کمک خواست. حضرت در پاسخش فرمود: همانا اظهار حاجت و درخواست شایسته نیست، مگر در سه مورد:

1. بدهی سنگین و ناگوار (مانند پرداخت دیه)

2. فقری که انسان را زمین گیر (و تیره بخت نماید، مانند قرض های فراوان و زیاد)

3. فشار وحشتناک و شکننده (بر انسان، مثل اتفاقات ناخوشایند و پشت سرهم)

آن مرد عرض کرد : سوالم به خاطر یکی از این سه امر است :

امام علیه السلام صد دینار به او بخشید. مرد سائل خواسته اش را نزد امام حسین علیه السلام نیز مطرح نمود. آن حضرت 99دینار به وی داد (یک دینار کمتر از برادرش تا احترامی به برادر بزرگ تر خود گذاشته باشد)، سپس نزد عبدالله بن عمر آمد و درخواست خود را پیش او نیز مطرح نمود. عبدالله بن عمر هفت دینار به وی داد.

مرد فقیر رو به عبدالله کرده و گفت: حسنین علیهماالسلام کمک زیادی به من کردند، تو چرا به این مقدار؟ عبدالله بن عمر جواب داد: تو مرا با آن دو بزرگوار مقایسه می کنی؟؟!!! آنان از چهره های درخشان دانش اند، و بذل و بخشش زیادی دارند.(عیون الاخبار، ج3، ص140)

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

 9 نظر

میلاد امام عصر ارواحنا له الفداء مبارک

17 خرداد 1393 توسط بقیة الشهداء

از یکی از عاشقان حضرت بقیة الله أرواحنا له الفداء که فانی در عشق و ارادت به آن حضرت و از اعضای هیئت امنای مسجد مقدس جمکران بود،نقل شده است که:
عصر سه شنبه ای از تهران به قصد تشرف به مسجد مقدس جمکران به سمت قم آمدیم. پس از زیارت حرم مطهر کریمه اهل بیت علیهم السلام، حضرت معصومه علیهاسلام به سوی مسجد مقدس جمکران رهسپار شدیم. پس از به جا آوردن اعمال مسجد از جمکران به سوی قم حرکت کردیم. در میانه راه سید بزرگواری را دیدیم که پیاده به سوی مسجد در حرکت بود. ماشین را نگه داشتیم. ظرف آب را در دست گرفته و پس از عرض سلام و ادب و احترام عرض کردم : آب خنکی است که از تهران آورده ایم. اجازه می فرمایید به محضرتان تقدیم کنم؟ پس از کسب اجازه لیوان را پرکرده به خدمتشان تقدیم نمودم. از ایشان پرسیدم : کجا إن شاء الله؟ فرمودند : «به مسجد جمکران می روم». عرض داشتم : برای فرج آقا بقیةالله علیه السلام دعا بفرمایید. فرمودند: آن، وظیفه شیعیان ماست.

صفحات: 1· 2

 1 نظر

با صلابت کوه، آرامش دریا

14 خرداد 1393 توسط بقیة الشهداء

حضرت آیت الله العظمی اراکی خاطر نشان نموده است : خداوند یک قوه غریبی در این مرد (امام خمینی) خلق فرموده که همچون قوه ای که به ایشان داده، به هیچ احدی نداده، هم چنین جرأتی، چنین شجاعتی و دیدی به او داده که به احدی نداده است. نویسنده ای مسیحی پس از مراجعت از ایران می گوید: خاطره من از رهبر انقلاب ایران این بود که تا به حال کسی را مانند وی صمیمی، مطمئن و آرام ندیده ام، در عین حال که مردی انقلابی و خستگی ناپذیر است ولی گویا جهانی از آرامش و اطمینان وی را همراهی می کند. (سیمای فرزانگان،رضامختاری، ص380)
یکی از اطرافیان امام می گوید : یک بار متوجه شدیم که گروهی از دانشجویان فرانسوی برای گوش دادن به سخنرانی امام می آمدند و این روند طی چندین شب استمرار یافت. برادری به زبان فرانسه از آنان پرسید : آیا شما از بیانات امام چیزی هم درک می کنید و اصولاً آیا زبان فارسی را می دانید؟ آنها در پاسخ وی اظهار داشتند : خیر، ما متوجه نمی شویم که ایشان چه می فرمایند اما وقتی این شخصیت مشغول سخنرانی می شود ما به هنگام نگریستن به سیمای پرصلابتش در خودمان یک آرامش و روحانیتی احساس می کنیم. (سرگذشت های ویژه، ج2، ص15)
یکی از یاران امام می گوید در تمام حالاتی که توفیق دیدار با امام را داشتیم و تقاضای ارشاد یا درخواست تعیین تکلیف در مسائل مربوطه را می کردیم ـ چه قبل از پیروزی و چه در ارتباط با مسئولیت های خود ـ

صفحات: 1· 2

 2 نظر

من همون کبوترم که جا نداشت ...

07 خرداد 1393 توسط بقیة الشهداء

امروز هوای  دلم ابری بود و حال باریدن داشت اما نمی تونست بباره و قطرات اشک، پشت سد محکم گناهان بیشمار و کوتاهی هایم، محبوس شده بودن و نمی تونستن إذن باریدن بگیرند اما چه کنم که همچنان دلم میل باریدن داشت تا اینکه جمله ای ناقص اما نیمه آشنا ذهنم را به خودش مشغول کرد «من همون کبوترم که …» خیلی بالا و پایینش کردم که اینو از کجا شنیدمو و اینقد برام آشناست اما خوب یادم نمی اومد، با خودم گفتم حتماً توی تلویزیون به خاطر یه مناسبتی شنیدم، حس کنجکاویم گل کرده بود.

صفحات: 1· 2

 2 نظر

از فوائد پاره آجر

06 خرداد 1393 توسط بقیة الشهداء

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت. ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد. پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود، جلب کند.

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

صبوری در برابر اهانت!

29 اردیبهشت 1393 توسط بقیة الشهداء

پسرم عارفی صبور بود که همه او را به اخلاق کریمه می شناختند. در کنار کار معلمی به جبهه می رفت و وقتی برمی گشت گاهی در تعاونی محله، بی توقع به کار مردم می رسید. روزی در محل توزیع ارزاق عمومی، جمعیت زیادی صف کشیده بودند و عده ای سعی می کردند که زودتر سهمیه خود را بگیرند و بروند. گرمای طاقت فرسای تابستان بود. ناگهان از ته صف زنی با شتاب به سمت علی محمد آمد و بی مقدمه و بی هیچ دلیلی چند حرف رکیک با صدای بلند به او زد. پسرم هیچ عکس العملی نشان نداد و همین باعث شد که زن عصبی تر شود و در مقابل جمعیت، آب دهن روی پسرم بیندازد. علی محمد فقط صورتش را برگرداند و چند بار این آیه را خواند : «وَ الکاظِمینَ الغَیظ و العافینَ عَنِ النّاسِ».

این صبوری و تقوای پسرم باعث شد زن شرمنده شود و مردم او را سرزنش کنند.

شهید علی محمد صباغ زاده، ما اینجا عاشق شده ایم، صص 163- 162

اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

 نظر دهید »

الاغ پیر فرصت طلب

28 اردیبهشت 1393 توسط بقیة الشهداء

کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی توی یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هرچه سعی کرد نتوانست الاغ را از توی چاه بیرون بیاورد. برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و زیاد زجر نکشد.
مردم با سطل روی الاغ خاک می ریختند اما الاغ هربار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد سعی می کرد روی خاک ها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و بیرون آمد.
شرح حکایت:
مشکلات زندگی مثل تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما مثل همیشه دو انتخاب داریم : اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود.
الاغ در روبرو شدن با یک مشکل (زنده به گور شدن)، به شکل ظاهری آن که تهدید بود، توجه نکرد بلکه با رویکرد متفاوت، جنبه فرصت آن را یافت و از آن بهره برد.

سایت راهکار مدیریت

اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

 نظر دهید »

میلاد أمیرمؤمنان علی أعلی بر تمام محبین مبارک

21 اردیبهشت 1393 توسط بقیة الشهداء

فرخنده میلاد مظهرالعجائب، صاحب المفاخر و المناقب، کهف الزاهدین، ملجأالعارفین، تاج العارفین،  أباالحسنین علیهما السلام، مولی الموحدین و المتقین، مولانا و مولی الکونین أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام بر تمامی حق جویان بالأخص جهادگران عزیز تهنیت باد.

جابر بن عبدالله انصاری می گوید : روزی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودم، که پیامبر صورتش را به سوی علی علیه السلام گردانید و فرمود: ای أباالحسن! آیا به تو مژده ای ندهم؟عرض کرد: چرا، ای پیامبر خدا. پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: این جبرئیل است که از جانب خدا به من خبر می دهد که به شیعیان و دوستان تو هفت خصلت عطا کرده است : ملاطفت در دم مرگ، الفت به هنگام وحشت، نور در لحظات تاریکی، ایمنی در هنگام ترس، عدالت در کنار میزان، عبور از پل صراط و ورود به بهشت پیش از همه مردم. اینان نورشان در جلوی رویشان و در طرف راستشان در حرکت است. (خصال402/2، تفسیرنورالثقلین240/5 ،امالی صدوق276،بحار162/27و …)

اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

یاعلی مدد

 نظر دهید »

با سختی ها، نفس را باید پاک کرد

21 اردیبهشت 1393 توسط بقیة الشهداء

از زمان دانشجویی نوع لباس عباس، که همیشه ساده و بی پیرایه بود، برای من شگفتی داشت و همواره در جست وجوی پاسخی مناسب برای آن بودم.
روزی به همراه عباس در جلوی گردان پروازی قدم می زدیم، پس از صحبت های زیادی که داشتیم در مورد فلسفه پوشیدن لباس ساده و بی پیرایه اش از او سوال کردم. او در حالی که صمیمانه دستش را روی شانه ام گذاشته بود گفت :
هیچ دلم نمی خواست راجع به این قضیه صحبت کنم، ولی چون اصرار داری تا بدانی، برایت می گویم.
پس از مکثی کوتاه گفت :
انسان باید غرور و منیّت های خود را از میان بردارد و نفسش را تنبیه کند و از هر چیزی که او را به رفاه و آسایش مضر می کشاند و عادت می دهد پرهیز کند، تا نفس او تزکیه و پاک شود. ما نباید فراموش کنیم که هرچه در این دنیا سخت بگذرد در آن دنیا راحت تر است. دیگر اینکه تزکیه و سرکوبی هوای نفس موجب خواهد شد تا انسان برای کارهای سخت تر و بالاتر آمادگی پیدا کند.
منبع: شهید عباس بابایی، پرواز تا بی نهایت، ص  178

اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

 نظر دهید »

برو بالاتر ...

08 اردیبهشت 1393 توسط بقیة الشهداء

دکتری می گفت زمان کودکی من مصادف با قحطی شد. پدرم برای خرید گندم به نزد یکی از تجار رفت و از او تقاضا کرد که مقداری گندم به فلان قیمت به او بفروشد. تاجر گفت: برو بالاتر. پدرم قیمت را بالاتر برد ؛ او گفت : برو بالاتر. آن روز گذشت. من در مدرسه درس می خواندم تا به دانشگاه راه پیدا کردم و در رشته پزشکی موفقیت هایی به دست آوردم و در بیمارستان مشغول به کار شدم. روزی در اتاق عمل با پزشک جراح همکاری می کردم؛ او به من دستور داد که پای مریضی را از مچ ببرم. من محض احتیاط از او سوال کردم از این جای مچ؟ گفت: برو بالاتر. گفتم: از اینجا؟  گفت: برو بالاتر. همین طور هرجایی را نشان می دادم می گفت: برو بالاتر. تا به بالای ران رسیدم. از این کلمه برو بالاتر برایم برو بالاتری را که در زمان کودکی شنیده بودم تداعی شد از آن مریض پرسیدم اهل کجایی؟ گفت فلان محله تا این که بالاخره معلوم شد او همان شخصی است که روزی پدرم برای خرید گندم در سال قحطی نزد او رفته بود و او به پدرم می گفت برو بالاتر و من در شگفت شدم که روزگار چگونه جزای اعمال را می دهد.

منبع: راه زندگی، سید محمد طباطبایی، ص 35

اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

 نظر دهید »

بهترین رفیق

31 فروردین 1393 توسط بقیة الشهداء

یکی از فرازهای دعای جوشن کبیر، «یا نعم الرفیق» است.

یعنی : ای بهترین رفیق،

زیرا رفیقان، تو را برای خود می خواهند،

اما خدا تو را برای خودت می خواهد.

رفیقان مقطعی و رفتنی هستند،

اما خداوند تنها رفیق ماندنی و همیشگی است.

منبع: نکته های ناب

 نظر دهید »

خاطره ای از دوستی جهادی

18 فروردین 1393 توسط بقیة الشهداء

بسم الله الرحمن الرحیم
بی مقدمه میخام برم سر اصل مطلب
بهم گفتن باید خاطره بنویسم
اما نمیدونم چی بنویسم
ازسختیاش بگم که برام عین لذت بود یا از خوشیاش بگم که واقعا نگفتنیه …
تو این  اردو با دوستایی آشنا شدم که اونقد سرشار از معرفت بودن که شایدتو شهر همچین دوستایی نمیتونستم پیدا کنم.
با بچه هایی آشنا شدم که وقتی بهشون یه توجه ساده میکردی غرق در محبتت میکردن، بچه هایی که به جرأت میگم. دنبال محبت بودن و این محبت رو هرچند ناچیز، از من دیده بودن …

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

مناجات با خدا...4

19 اسفند 1392 توسط بقیة الشهداء

دیده بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش

زین دلیری ها که من در کنج خلوت می کنم

ای مخاطب شکوه های پنهان!

تو اگر نباشی به که می توان گفت حرف هایی را که به هیچ کس نمی توان گفت.

ای مونس نجواهای پنهان!

هر که خلوتی با تو ساخت خود را یافت و هرکه به دیگران پرداخت هستی اش را در ازدحام نفوس باخت.

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

گفتار گهربار سید جلیل حاج هاشم موسوی حداد

14 اسفند 1392 توسط بقیة الشهداء

کلمات و گفتارهای ارزشمند و گهربار از سید جلیل حاج هاشم موسوی حداد به نقل از علامه طهرانی در کتاب روح مجرد :
1. برای رسیدن به مقصد اعلای انسانیت (کسی که می خواهد به مقام بلند  عرفان برسد) گوشمالی، زمین گیری، فقر و فاقه، مرض و کسالت، خیر است. چون اینها وی را به خود می آورد و از تورّم تو خالی نفس أمّاره می کاهد و به وی اصالت می بخشد. پس خیر است و رحمت.
2. معامله با خدا کن در هر حال، بدین معنی که معامله با خلق خدا، معامله با خدا گردد. باید متوجه بود که عیال و اولاد و همسایه و شریک و مأمومین مسجد، همه مظاهر اویند.

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

تشنه ام، تشنه! از قافله بازمانده ام

12 اسفند 1392 توسط بقیة الشهداء

تشنه ام، تشنه! از قافله بازمانده ام ؛ راه پیدا نمی کنم. دیر زمانی است گویا دور خودم چرخیده ام. نه اینکه راه نرفته ام، رفته ام، اما شاید به قهقرا!

خود را اکنون در بیابانی بی آب و علف می بینم، تشنه، گرسنه، بی مرکب، برهنه، ناامید، خسته، در حیرتم ؛ نمی دانم آیا راه را گم کرده ام یا از قافله عقب مانده ام. تنها این را می دانم که نه راهم را بلدم و نه از خطرات در کمین، آگاهم.

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

دستور العمل آیت الله شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی به امام خمینی رحمةالله علیه برای رفع مشکلات و احتیاجات

10 اسفند 1392 توسط بقیة الشهداء

امام خمینی رحمةالله علیه در صحن امام رضا علیه السلام با عارف و سالک إلی الله حاج شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی، ملاقات می کند. حضرت امام رحمةالله علیه که در آن زمان سی – چهل ساله بودند، خطاب به ایشان و به گنبد و بارگاه امام رضا علیه السلام می گویند: «شما را به امام رضا علیه السلام، اگر کیمیا دارید به ما هم بدهید» جناب شیخ از امام رحمةالله علیه می پرسند: «اگر ما کیمیا را به شما بدهیم و شما بتوانید تمام کوه و در و دشت ها را تبدیل به طلا کنید،

صفحات: 1· 2

 1 نظر

حقیقت بزرگ!

05 اسفند 1392 توسط بقیة الشهداء

پدری پسر چهار ساله خود را به بازار مکاره برد. پسر بچه که بهترین لباس هایش را پوشیده بود با دقت مواظب بود که آنها خراب نشوند. ناگهان دوچرخه سواری که با سرعت می آمد به کودک برخورد کرد. پسرک بر زمین افتاد و آرنجش آسیب دید. پدر، فرزند گریان خود را با مهربانی از زمین بلند کرد و او را در آغوش پرمهرش گرفت و زخم آرنجش را با دستمالی بست.
پسرک همچنان می گریست و پدر سعی می کرد که او را آرام کند پس برای دلداری او گفت : «تو پسر خوبی هستی تازه آرنجت هم خیلی صدمه ندیده و به زودی خوب می شود» اما ناگهان فریاد پسربچه بلند شد : «من که برای آرنجم گریه نمی کنم من برای پیراهنم که پاره شده، گریه می کنم. آرنج خوب می شود ولی پیراهن نه!»
پدر گفت : «آیا رفتار تو عجیب نیست؟ فکرش را بکن اگر آرنجت هم مثل پیراهنت بود و هیچ وقت خوب نمی شد، چه؟»
ناگهان گویا چشمان بچه گشوده شد و توانست با نگاه تازه ای به دنیا بنگرد. او گفت :«آه، بله پدر راست می گویی! اگر آرنجم هم مثل پیراهنم بود و هیچ وقت خوب نمی شد، چه؟! خدا ما را به شکل خاصی آفریده است.» سپس لبخندی چهره اشک آلودش را در برگرفت.
اغلب اوقات ما نیازمندیم این حقیقت بزرگ را به خود یادآوری کنیم که خداوند ما را به شکلی خاص و اعجاب آور آفریده است. پدیده های مادی قابل مقایسه با پدیده های ابدی نیستند. زندگی ابدی است، اگر چه همه چیز گذارست و پایان می یابد. آیا ما باید، برای چیزهای زمینی، ارزش بیشتری نسبت به زندگی الهی خود، قایل شویم؟!

منبع: در پناه او (نگهبان خانواده، ش21)

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

یاعلی مدد

 2 نظر

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!

28 بهمن 1392 توسط بقیة الشهداء

پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و …
آن را روی آتش می ریزم!
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد!
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ؛ اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد!

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

 نظر دهید »

یکی از همین روزها!

22 بهمن 1392 توسط بقیة الشهداء

پسر جوانی بود که می خواست کارهای زیادی انجام بدهد. هنگامی که کودکی بیش نبود، گفت : «یکی از همین روزا، قصد دارم فلان کار و بهمان کار رو بکنم و خوشحال بشم.» اما نتوانست هیچ کاری از پیش ببرد. چند سال بعد گفت : «صبر کنید تا درسم تموم بشه. قصد دارم بعد از پایان تحصیلاتم فلان کار و بهمان کار رو بکنم تا شادی بهم رو بیاره.» اما وقتی تحصیلات دانشگاهی اش پایان رسید گفت:  «صبر کنید یه شغل خوب پیدا کنم اون وقت فلان کار و بهمان کار رو می کنم و شادی بهم رو میاره.» اما وقتی مشغول به کار شد، گفت : «صبر کنید تا ازدواج کنم. اون وقت فلان کار و بهمان کار رو می کنم و شادی بهم رو میاره.» وقتی ازدواج کرد، گفت : «صبر کنید تا بچه هام درس شون تموم بشه اون وقت فلان کار و بهمان کار رو می کنم و شادی بهم رو میاره.» اما هنگامی که تحصیلات فرزندانش به پایان رسید، گفت : «صبر کنید بازنشسته بشم اون وقت فلان کار و بهمان کار رو می کنم و شادی بهم رو میاره.» اما وقتی بازنشسته شد، گفت : که حالا دیگر برای انجام هر کاری دیر شده است.


طفره رفتن نوعی بیماری است و می تواند به عادتی ویرانگر تبدیل شود. باید دریابیم تنها فرصتی که در دست داریم همین حالاست. امروزِ خود را به گونه ای زندگی کنید که گویی فردایی در کار نیست.
منبع : داستان هایی به کوتاهی زندگی (نگهبان خانواده، ش21)

 

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

 2 نظر

وفات شفیعه روز جزاء، حضرت معصومه علیهاسلام تسلیت باد

20 بهمن 1392 توسط بقیة الشهداء

السلام علیکِ یا بنت موسی بن جعفر، السلام علیکِ یا عمّة ولیّ الله، السلام علیکِ یا أخت ولیّ الله.

عمه سادات سلام علیک                     روح عبادات سلام علیک
عمه سادات بگو کیستی                       فاطمه یا زینب ثانیستی

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »

سمّ

15 بهمن 1392 توسط بقیة الشهداء

دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت، ولی هرگز نمی توانست با مادر شوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرّ و بحث می کردند. عاقبت روزی دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی  پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمّی به او بدهد تا بتواند مادرشوهرش را بکشد!
داروساز گفت که اگر سمّ خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود همه به او شک خواهند برد. پس معجونی به دختر داد و گفت : هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهرت بریز تا سمِّ معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادرشوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد.
هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادرشوهر هم بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت : آقای دکتر عزیز دیگر از مادرشوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد بمیرد. خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سمّ را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت : دخترم نگران نباش آن معجونی که به تو دادم سمّ نبود، بلکه سمّ در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.


منبع : چشمانت را بگشای(نگهبان خانواده، ش21)

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه

 2 نظر

مناجات با خدا3

12 بهمن 1392 توسط بقیة الشهداء

ای خدای محمد!
تو گفتی که گنهکاران با شفاعت و استغفار رسول آمرزیده می شوند ما عقب ماندگان از عصر ظهور پیامبر چه کنیم اگر مصطفای جاودانه تاریخ برایمان دست استغفار برنیاورد.
ای خدای مرتضی!
گردی از گام های فتوت مرتضی را بر سر جهانیان بپاش تا ریشه ی نامردی در جهان بخشکد.

صفحات: 1· 2

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
تیر 1404
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      
این وبلاگ به عشق رسیدن به خیل عظیم شهدای أباعبدالله ایجاد گردید تا در آن مطالبی قرار داده شود تا هم برای خودم و هم برای دوستانی که از این وبلاگ دیدن می کنند تذکری و پندی باشد برای ثابت قدم ماندن در مسیر بندگی خدا و اینکه هر لحظه مراقب باشیم تا از مسیر بندگی خدا و سرسپردگی اربابمان خارج نشویم و قدر لحظه لحظه عمرمان را بدانیم و برای آبادانی هر چه بیشتر ایران و اسلاممان و یاری رهبر عزیزمان بکوشیم چرا که ما بقیة الشهدائیم (باقیمانده شهدائیم) ؛ اگر ما در صحنه کربلای حسین علیه السلام نبودیم و سنمان اقتضا نمی کرد تا در بین شهدای کربلای خمینی رحمة الله علیه باشیم اما هنوز راهشان ادامه دارد و مسئولیت ما بیشتر از گذشته است چرا که در حال حاضر نیز جنگ و دشمنی دشمنان ادامه دارد منتها به شکلی دیگر و ما باید با تیزبینی هر چه بیشتر تمام حربه های دشمنان را نقش برآب نماییم و در نهایت امر خود را به لباس پاک شهادت برسانیم، آن لباسی که بخاطرش، مادر سادات، فاطمه زهراعلیهاسلام و امام عشق و ایثار و زیبایی، حسین بن علی علیه السلام و امام عصر أرواحنا له الفداء به استقبال مان آیند و برایمان آغوش بگشایند و خدا نیز ما را برای خود خودش جدا کند. انشاءالله به امید آن روز
  • خانه
  • اخیر
  • جستجو
  • فهرست مطالب
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • فهرست تصاویر
  • آخرین نظرات
  • تماس
  • نقشه سایت

جستجو

موضوعات

  • همه
  • متفرقه
  • مهدوی
    • رسالت طلبه منتظر
  • مناجات
  • شهداء
  • ولایت
  • فضای مجازی
  • شبهات
  • احکام

سخن یار

امام جواد علیه السلام :مؤمن در هر حال به سه خصلت نیازمند است:1.توفیق از طرف خدا 2.واعظی از درون خود 3.قبول پذیرش نصیحت کسی که او را نصیحت نماید ؛ آری روح که بزرگ شد، ماندن در این دنیا برایش سخت می شود ؛ خدایا!عجب حکایتیست که عکس شهدا را می بینیم ولی عکس شهدا رفتار می کنیم ؛ یادمان باشد که خدا هیچ وقت ما را از یاد نبرده است ؛ سربرخاک می گذارم تا دلم به آسمان پرکشد خداوندا دست دلم را بگیر ؛ آسمانی شو، تا خاک زمین خاکیت نکند

ذکر ایام هفته

ذکر روزهای هفته
وصیت شهدا

خبرنامه

Online User

بقیة الشهداء

  • ©1404 $
  • تماس