«آرزو داشتم چه آرزوهای دور و درازی، چه آرزوهای طلایی که احساس می کنم همه اش خاک شده. اکنون ناامید و دل شکسته، دست از آرزوهایم برداشته و تسلیم قضا و قدر شده ام.
فقیر، بدبخت و بینوا، دل بر مرگ نهاده ام و فهمیده ام که در خلال این تاریخ دراز پردرد، هزاران هزار همچو منی آرزوهای بلند به سر داشته اند و همه پس از تجارب تلخ به خاک رفته اند. من نیز بهتر و بلند پایه تر از آنها نیستم و ادعاهای گزاف نباید بپرورانم و نباید انتظارات بی جا داشته باشم.
اکنون حیات آنقدر در نظرم پست شده که به خاطر جان خود یا هستی همه دنیا، حاضر نیستم حقی را زیر پا بگذارم یا دانه را به زور از موری بستانم یا در ادای کلمه حق از مرگ یا چیزی یا کسی وحشت کنم بلکه دست از جان شسته، خود به پیشباز حوادث آمده ام و همه هستی خود را خالصانه تقدیم (پروردگار) کرده ام.
… خوش دارم از همه چیز و همه کس ببُرّم و جز خدا انیسی و همراهی نداشته باشم.
خوش دارم که زمین زیرانداز و آسمان بلند رواندازم باشد و از همه زندگی و تعلقات آن آزاد گردم.
خوش دارم که مجهول و گمنام به سوی زجر دیدگان دنیا بروم و در رنج و شکنجه شریک باشم.
خوش دارم هیچ کس مرا نشناسد، هیچ کس از غم ها و دردهایم آگاهی نداشته باشد، هیچ کس از راز و نیازهای شبانه ام نفهمد، هیچ کس اشک های سوزانم را در نیمه های شب نبیند، هیچ کس به من محبت نکند، هیچ کس به من توجه ننماید، جز خدا کسی را نداشته باشم، جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم، جز خدا انیسی نداشته باشم و جز خدا به کسی پناه نبرم.
خوش دارم که نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم، با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم، آرام آرام به عمق کهکشان ها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم، از مرزهای عالم وجود درگذرم و در وادی فنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
خدایا! ما را ببخش [برای] گناهانی که ما را احاطه کرده و خود از آن آگاهی نداریم، گناهانی را که می کنیم و با هزار قدرت عقل توجیه می کنیم و خود از بدی آن آگاهی نداریم … » شهید مصطفی چمران
دعا، ارمغان آرامش
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و أجعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یدیه